جدول جو
جدول جو

معنی یک بر یک - جستجوی لغت در جدول جو

یک بر یک
(یَ / یِ بَ یَ / یِ)
یک به یک. متوالیاً. پی درپی. (ناظم الاطباء). یکایک. رجوع به یکایک شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یک به یک
تصویر یک به یک
یکی پس از دیگری، یک یک، یکی یکی، تک تک، یکایک
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
بمعنی دواءالاسنان. داروی دندانها و مصلح دهان و زداینده عفونت و قروح است. از اکالات است. (داود ضریر انطاکی ج 1 ص 165 و ج 2 ص 43). دیک بردیک در علت بواسیر بکار است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). ترکیبی است از زرنیخ و مروآهک زنده و زنگار. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به دیگ بردیگ و دزی ج 1 ص 482 شود
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ بَ دُ)
یک به دو. یکی را دو کردن.
- یک بر دو زدن، یعنی که یکی را دو کردن، چنانکه احول یک چیز را دو می بیند. و نیز در مقام تعریف کسی گویند که در معامله و سودا دستی تمام داشته باشد، یعنی نفع دو چند برمی دارد در سودا. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ نُهْ یَ / یِ)
یک تسع. (ناظم الاطباء). یک نهم. نه یک. از نه جزء یک جزء
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ بَ)
یک وری. کج و وریب. (یادداشت مؤلف). رجوع به کج و وریب شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از یک بریک
تصویر یک بریک
یک بیک و متوالیا وپی درپی
فرهنگ لغت هوشیار
بطور ناگهانی، یک دست
فرهنگ گویش مازندرانی